خلاصه قسمت 11 تا 13 سریال ماه پیکر

شاهین گیرای سعی میکنه که به برادرش محمد بفهمونه که رابطه ای که با فخریه سلطان داره اشتباهه ولی محمد کوتاه نمیاد و میگه ازسلطان احمدبخواه که با ازدواج ما موافقت کنه.صبح روز بعد سربازها همه جمع شدن برای مراسم جیره بندی وصفیه و هاندان هم همراه با آنا وجنت در برج عدالت در حال تماشای مراسم هستن،احمدبه سربازا میگه امروز هدیه تاجگذاری داده نمیشه،سربازا با شنیدن این حرف شورش به پا میکنن و به طرف سلطان احمد حمله میکنن محافظین احمد رو به داخل میبرن احمد هم مجبور میشه برای جلوگیری از شورش پیشنهاد صفیه سلطان رو قبول کنه و با امضای یه تعهدنامه که طبق اون تعهدنامه احمد بعدا باید سکه ها رو به صفیه برگردونه،سکه ها رو از صفیه سلطان قرض ميگيره و ميده به سربازا ولی به شدت عصبانی هست،شب:درویش میره به سراغ دو فرمانده ای که باعث شورش سربازا شدن و هردوتا رو میکشه.آنا و بقیه ی دخترا هم در حمام هستن که آنا به گولگه راجع به خیانت ریحان میگه ولی گولگه بهش میفهمونه که نباید چیزی بگه.هاندان هم تصميم ميگيره با حلیمه برای نابودی صفیه دست به یکی کنه.صبح:صفیه سلطان از خواب بیدارمیشه و متوجه میشه که تمام خدمتکارا و پاشاهایی که بهش خدمت میکردن یا اخراج و یا تبعید شدن و عصبانی میشه.آنا میره پیش احمد و بهش میگه که بخاطر شورش نگرانت شدم و هردو احساساتی میشن و همدیگرو میبوسن.اسکندر رو با چشمای بسته پیش احمد میارن ولی احمد اونو نمیکشه و آزادش میکنه و برش میگردونه به پایگاه ینی چری ها.از طرفی صفیه سلطان به درویش پیشنهاد میده که با فخریه ازدواج کنه. آنا نامه هایی که به جنت داده بودروکه بفرسته برای خانوادش روتواتاق جنت پیدا میکنه و با ناراحتی میره پیش احمد،اما قرار بوده شب شایسته خاتون بره پیش احمد که آنا قبلش ميره،آنا نامه ها رو به احمدنشون میده و میگه خواهش میکنم بزار برگردم ولی احمد میگه اگه اینو میخوای پس چرا منو بوسیدی!آنا میخواد بره که پشیمون میشه و میره سمت بالکن و نامه ها رو پرت میکنه بیرون.صبح:آنا رو به عنوان یکی از سوگلی های سلطان میبرن در اتاقی که ماه فیروز هست ازطرفی شایسته از اناستازیا کینه به دل گرفته و به سراغ آنا میادواونو میزنه وآنا بیهوش میشه شایسته میخواد بره که دودوکالفااونو میبینه وقضیه رومیفهمه وزندانیش میکنه.درویش هم ازدواج با فخریه رو برخلاف میل هاندان سلطان قبول میکنه.از طرفی محمد گیرای هم از ازدواج فخریه با درویش باخبر میشه و ناراحت میشه.گولگه از کتک خوردن آنا باخبر میشه و به سلطان احمد خبر میده و احمد با عصبانیت به حرم میاد.