خلاصه قسمت 14 سریال ماه پیکر

احمد میره پیش اناستازیا و بهش دلداری میده و زخماشو میبوسه بعد هم میپرسه کار کی بود؟گولگه ميره شایسته رو میاره به اتاق سلطان و شایسته همش جیغ میزنه و میگه من نمیخوام بمیرم.احمد به اناستازیا ميگه هرکاری میخوای با این دختر بکن جزاشو تو بده اناستازیا شایسته رو میبخشه و شایسته رو به حرم برمیگردونن، احمد به اناستازیا ميگه چرا بخشیدیش؟اناستازیا میگه اون مقصر بلاهایی که سر من اومده نیست احمد میگه مقصر اصلی منم ولی اناستازیا به احمد ميگه کار سرنوشته و بعد با غرور به حرم برمیگرده و همه دخترا با تعجب بهش نگاه میکنن..احمد ریحان اقا رو سرزنش میکنه بخاطر اناستازیا و میخواد زندانیش کنه که ریحان ميگه به دستور والده سلطان و حاجی آقا من به شما چیزی نگفتم احمد هم با عصبانیت میره به اتاق هاندان سلطان و میگه اناستازیا برای من خیلی باارزشه دنیا یه طرف اناستازیا یه طرف و دیگه اونو اذیت نکن و میره.صبح:فخریه و شاهزاده مصطفی در باغ هستند که درویش میاد و به فخریه سلطان میگه برای عقد خواسته ای ندارید فخریه میگه نمیخوام و هیچی برام اهميت نداره و با مصطفی میره به اتاقش یه نامه از طرف محمدگیرای برای فخریه میاد و فخریه میره به دیدن محمد ولی نامه رو میزاره رو تختش و مصطفی با نامه یه قایق درست میکنه و میبره به اتاق مادرش و حلیمه نامه رو میبینه.گولگه یه راه مخفی برای فراری دادن اناستازیا پیدا کرده ولی در از پشت بسته هست و باید یکی بازش کنه ولی تو همین موقع شایسته میاد اناستازیا میترسه ولی شایسته میگه چون جونمو نجات دادی میخوام کمکت کنم که فرارکنی..ازطرفی قاسم پاشا با طرفند درویش که به مقامش برگرده به قصر برمیگرده ولی اعدام میشه..حلیمه هم نامه ی فخریه رو میزاره تو اتاق درویش و وقتیکه فخریه و محمدگیرای سرقرارشون هستند درویش میرسه.شاهین هم به دیدن قلندرمیره که و پیشنهاد میده که باهم به قصر حمله کنن.اسکندر هم به دستور احمد به قصر میاد و آنا اونو میبینه و روبانی که بهش داده بود رو دست اسکندر میبینه و میگه تو اون کسی هستی که کمک میکنی و در رو برامون باز میکنی همین موقع احمد میاد و آنا و اسکندر رو در حال حرف زدن میبینه و شوکه ميشه